سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اجتماعی


87/1/18 ::  8:4 عصر

اولین ایرادى که بر پوشیدگى زن مى‏گیرند این است که دلیل معقولى ندارد وچیزى که منطقى نیست نباید از آن دفاع کرد.مى‏گویند منشا حجاب یا غارتگرى وناامنى بوده است که امروز وجود ندارد،و یا فکر رهبانیت و ترک لذت بوده است که‏فکر باطل و نادرستى است،و یا خودخواهى و سلطه‏جویى مرد بوده که رذیله‏اى است‏ناهنجار و باید با آن مبارزه کرد،و یا اعتقاد به پلیدى زن در ایام حیض بوده است که‏این هم خرافه‏اى بیش نیست.

پاسخ این ایراد از بحثى که در بخش گذشته کردیم روشن شد.از مباحث آن‏بخش معلوم گشت که حجاب-البته به مفهوم اسلامى آن-از جنبه‏هاى مختلف(روانى،خانوادگى،اجتماعى و حتى از جنبه بالا رفتن ارزش زن)منطق م

حجاب و اصل آزادى

ایراد دیگرى که بر حجاب گرفته‏اند این است که موجب سلب حق آزادى که یک‏حق طبیعى بشرى است مى‏گردد و نوعى توهین به حیثیت انسانى زن به شمار مى‏رود.

مى‏گویند احترام به حیثیت و شرف انسانى یکى از مواد اعلامیه حقوق بشر است. هر انسانى شریف و آزاد است،مرد باشد یا زن،سفید باشد یا سیاه،تابع هر کشور یامذهبى باشد.مجبور ساختن زن به اینکه حجاب داشته باشد بى‏اعتنایى به حق آزادى‏او و اهانت‏به حیثیت انسانى اوست و به عبارت دیگر ظلم فاحش است‏به زن.عزت وکرامت انسانى و حق آزادى زن و همچنین حکم متطابق عقل و شرع به اینکه هیچ کس‏بدون موجب نباید اسیر و زندانى گردد و ظلم به هیچ شکل و به هیچ صورت و به هیچ‏بهانه نباید واقع شود،ایجاب مى‏کند که این امر از میان برود.

پاسخ:یک بار دیگر لازم است تذکر دهیم که فرق است‏بین زندانى کردن زن درخانه و بین موظف دانستن او به اینکه وقتى مى‏خواهد با مرد بیگانه مواجه شودپوشیده باشد.در اسلام محبوس ساختن و اسیر کردن زن وجود ندارد.حجاب دراسلام یک وظیفه‏اى است‏بر عهده زن نهاده شده که در معاشرت و برخورد با مرد بایدکیفیت‏خاصى را در لباس پوشیدن مراعات کند.این وظیفه نه از ناحیه مرد بر اوتحمیل شده است و نه چیزى است که با حیثیت و کرامت او منافات داشته باشد و یا تجاوز به حقوق طبیعى او که خداوند برایش خلق کرده است محسوب شود.

اگر رعایت پاره‏اى مصالح اجتماعى،زن یا مرد را مقید سازد که در معاشرت‏روش خاصى را اتخاذ کنند و طورى راه بروند که آرامش دیگران را بر هم نزنند وتعادل اخلاقى را از بین نبرند چنین مطلبى را«زندانى کردن‏»یا«بردگى‏»نمى‏توان‏نامید و آن را منافى حیثیت انسانى و اصل‏«آزادى‏»فرد نمى‏توان دانست.

در کشورهاى متمدن جهان در حال حاضر چنین محدودیتهایى براى مرد وجوددارد.اگر مردى برهنه یا در لباس خواب از خانه خارج شود و یا حتى با پیژامه بیرون‏آید،پلیس ممانعت کرده به عنوان اینکه این عمل بر خلاف حیثیت اجتماع است او راجلب مى‏کند.هنگامى که مصالح اخلاقى و اجتماعى،افراد اجتماع را ملزم کند که درمعاشرت اسلوب خاصى را رعایت کنند مثلا با لباس کاملا بیرون بیایند،چنین چیزى‏نه بردگى نام دارد و نه زندان و نه ضد آزادى و حیثیت انسانى است و نه ظلم و ضدحکم عقل به شمار مى‏رود.

بر عکس،پوشیده بودن زن-در همان حدودى که اسلام تعیین کرده است‏موجب کرامت و احترام بیشتر اوست،زیرا او را از تعرض افراد جلف و فاقد اخلاق‏مصون مى‏دارد.

شرافت زن اقتضا مى‏کند که هنگامى که از خانه بیرون مى‏رود متین و سنگین وبا وقار باشد، در طرز رفتار و لباس پوشیدنش هیچ گونه عمدى که باعث تحریک وتهییج‏شود به کار نبرد، عملا مرد را به سوى خود دعوت نکند،زباندار لباس نپوشد،زباندار راه نرود،زباندار و معنى دار به سخن خود آهنگ ندهد،چه آنکه گاهى اوقات‏ژستها سخن مى‏گویند،راه رفتن انسان سخن مى‏گوید،طرز حرف زدنش یک حرف‏دیگرى مى‏زند.

اول از تیپ خودم که روحانى هستم مثال مى‏زنم:اگر یک روحانى براى خودش‏قیافه و هیکلى بر خلاف آنچه عادت و معمول است‏بسازد،عمامه را بزرگ و ریش رادراز کند،عصا و ردایى با هیمنه و شکوه خاص به دست و دوش بگیرد،این ژست وقیافه خودش حرف مى‏زند،مى‏گوید براى من احترام قائل شوید،راه برایم باز کنید،مؤدب بایستید،دست مرا ببوسید.

همچنین است‏حالت‏یک افسر با نشانه‏هاى عالى افسرى که گردن مى‏افرازد،قدمها را محکم به زمین مى‏کوبد،باد به غبغب مى‏اندازد،صداى خود را موقع حرف زدن کلفت مى‏کند.او هم زباندار عمل مى‏کند،به زبان بى‏زبانى مى‏گوید:از من‏بترسید،رعب من را در دلهاى خود جا دهید.

همین طور ممکن است زن یک طرز لباس بپوشد یا راه برود که اطوار و افعالش‏حرف بزند، فریاد بزند که به دنبال من بیا،سر بسر من بگذار،متلک بگو،در مقابل من‏زانو بزن،اظهار عشق و پرستش کن.

آیا حیثیت زن ایجاب مى‏کند که اینچنین باشد؟آیا اگر ساده و آرام بیاید و برود،حواس پرت کن نباشد و نگاههاى شهوت آلود مردان را به سوى خود جلب نکند،بر خلاف حیثیت زن یا بر خلاف حیثیت مرد یا بر خلاف مصالح اجتماع یا برخلاف‏اصل آزادى فرد است؟

آرى اگر کسى بگوید زن را باید در خانه حبس و در را به رویش قفل کرد و به‏هیچ وجه اجازه بیرون رفتن از خانه به او نداد،البته این با آزادى طبیعى و حیثیت‏انسانى و حقوق خدادادى زن منافات دارد.چنین چیزى در حجابهاى غیر اسلام بوده‏است ولى در اسلام نبوده و نیست.

شما اگر از فقها بپرسید آیا صرف بیرون رفتن زن از خانه حرام است،جواب‏مى‏دهند نه.اگر بپرسید آیا خرید کردن زن ولو اینکه فروشنده مرد باشد حرام است،یعنى نفس عمل بیع و شراء زن اگر طرف مرد باشد حرام است،پاسخ مى‏دهند حرام‏نیست.آیا شرکت کردن زن در مجالس و اجتماعات ممنوع است؟باز هم جواب منفى‏است چنانکه در مساجد و مجالس مذهبى و پاى منبرها شرکت مى‏کنند و کسى نگفته‏است که صرف شرکت کردن زن در جاهایى که مرد هم وجود دارد حرام است.آیاتحصیل زن،فن و هنر آموختن زن و بالاخره تکمیل استعدادهایى که خداوند در وجوداو نهاده است‏حرام است؟باز جواب منفى است.

فقط دو مساله وجود دارد;یکى اینکه باید پوشیده باشد و بیرون رفتن به صورت‏خودنمایى و تحریک آمیز نباشد.

و دیگر اینکه مصلحت‏خانوادگى ایجاب مى‏کند که خارج شدن زن از خانه توام‏با جلب ضایت‏شوهر و مصلحت اندیشى او باشد.البته مرد هم باید در حدود مصالح‏خانوادگى نظر بدهد نه بیشتر.گاهى ممکن است رفتن زن به خانه اقوام و فامیل‏خودش هم مصلحت نباشد. فرض کنیم زن مى‏خواهد به خانه خواهر خود برود وفى المثل خواهرش فرد مفسد و فتنه‏انگیزى است که زن را علیه مصالح خانوادگى تحریک مى‏کند.تجربه هم نشان مى‏دهد که این گونه قضایا کم نظیر نیست.گاهى هست‏که رفتن زن حتى به خانه مادرش نیز بر خلاف مصلحت‏خانوادگى است،همینکه نفس‏مادر به او برسد تا یک هفته در خانه ناراحتى مى‏کند، بهانه مى‏گیرد،زندگى را تلخ وغیر قابل تحمل مى‏سازد.در چنین مواردى شوهر حق دارد که از این معاشرتهاى‏زیانبخش-که زیانش نه تنها متوجه مرد است،متوجه خود زن و فرزندان ایشان نیزمى‏باشد-جلوگیرى کند.ولى در مسائلى که مربوط به مصالح خانواده نیست دخالت‏مرد مورد ندارد.

رکود فعالیتها

سومین ایرادى که بر حجاب مى‏گیرند این است که سبب رکود و تعطیل فعالیتهایى‏است که خلقت در استعداد زن قرار داده است.

زن نیز مانند مرد داراى ذوق،فکر،فهم،هوش و استعداد کار است.این استعدادهارا خدا به او داده است و بیهوده نیست و باید به ثمر برسد.

اساسا هر استعداد طبیعى دلیل یک حق طبیعى است.وقتى در آفرینش به یک‏موجود استعداد و لیاقت کارى داده شد،این به منزله سند و مدرک است که وى حق‏دارد استعداد خود را به فعلیت‏برساند،منع کردن آن ظلم است.

چرا مى‏گوییم همه افراد بشر اعم از زن و مرد حق دارند درس بخوانند و این حق‏را براى حیوانات قائل نیستیم؟براى اینکه استعداد درس خواندن در بشر وجود دارد ودر حیوانات وجود ندارد.در حیوان استعداد تغذیه و تولید مثل وجود دارد و محروم‏ساختن او از این کارها بر خلاف عدالت است.

باز داشتن زن از کوششهایى که آفرینش به او امکان داده است نه تنها ستم به زن‏است، یانت‏به اجتماع نیز مى‏باشد.هر چیزى که سبب شود قواى طبیعى و خدادادى‏انسان معطل و بى اثر بماند به زیان اجتماع است.عامل انسانى بزرگترین سرمایه‏اجتماع است.زن نیز انسان است و اجتماع باید از کار و فعالیت این عامل و نیروى تولید او بهره‏مند گردد.فلج کردن این عامل و تضییع نیروى نیمى از افراد اجتماع،هم‏بر خلاف حق طبیعى فردى زن است و هم بر خلاف حق اجتماع،و سبب مى‏شود که زن‏همیشه به صورت سربار و کل بر مرد زندگى کند.

جواب این اشکال آن است که حجاب اسلامى که حدود آن را به زودى بیان‏خواهیم کرد، موجب هدر رفتن نیروى زن و ضایع ساختن استعدادهاى فطرى اونیست.ایراد مذکور بر آن شکلى از حجاب که در میان هندیها یا ایرانیان قدیم یایهودیان متداول بوده است وارد است. ولى حجاب اسلام نمى‏گوید که باید زن را درخانه محبوس کرد و جلوى بروز استعدادهاى او را گرفت.مبناى حجاب در اسلام‏چنانکه گفتیم این است که التذاذات جنسى باید به محیط خانوادگى و به همسر مشروع‏اختصاص یابد و محیط اجتماع،خالص براى کار و فعالیت‏باشد. به همین جهت‏به زن‏اجازه نمى‏دهد که وقتى از خانه بیرون مى‏رود موجبات تحریک مردان را فراهم کند وبه مرد هم اجازه نمى‏دهد که چشم چرانى کند.چنین حجابى نه تنها نیروى کار زن رافلج نمى‏کند،موجب تقویت نیروى کار اجتماع نیز مى‏باشد.

اگر مرد تمتعات جنسى را منحصر به همسر قانونى خود کند و تصمیم بگیردهمینکه از کنار همسر خود بیرون آمد و پا به درون اجتماع گذاشت،دیگر درباره این‏مسائل نیندیشد،قطعا در این صورت بهتر مى‏تواند فعال باشد تا اینکه همه فکرش‏متوجه این زن و آن دختر و این قد و بالا و این طنازى و آن عشوه‏گرى باشد و دائمانقشه طرح کند که چگونه با فلان خانم آشنا شود.

آیا اگر زن،ساده و سنگین به دنبال کار خود برود براى اجتماع بهتر است‏یا آنکه‏براى یک بیرون رفتن چند ساعت پاى آئینه و میز توالت وقت‏خود را تلف کند وزمانى هم که بیرون رفت تمام سعیش این باشد که افکار مردان را متوجه خود سازد وجوانان را که باید مظهر اراده و فعالیت و تصمیم اجتماع باشند به موجوداتى هوسباز وچشم چران و بى‏اراده تبدیل کند؟

عجبا!به بهانه اینکه حجاب،نیمى از افراد اجتماع را فلج کرده است،بابى‏حجابى و بى‏بند و بارى نیروى تمام افراد زن و مرد را فلج کرده‏اند.کار زن پرداختن‏به خودآرایى و صرف وقت در پاى میز توالت‏براى بیرون رفتن،و کار مردچشم چرانى و شکارچى‏گرى شده است.

در اینجا بد نیست متن شکایت مردى را از زنش که در یکى از مجلات زنانه درج شده بود ذکر کنم تا معلوم شود اوضاع حاضر،زنان را به صورت چه موجوداتى‏در آورده است.

در آن نامه چنین نوشته است:

«زنم در موقع خواب به یک دلقک درست و حسابى مبدل مى‏گردد.موقع خواب‏براى اینکه موهایش خراب نشود یک کلاه تورى بزرگ به سرش مى‏بندد.بعدلباس خواب مى‏پوشد.در این موقع است که جلو آئینه میز توالت مى‏نشیند و گریم‏صورتش را با شیر پاک کن مى‏شوید. وقتى رویش را برمى‏گرداند احساس مى‏کنم‏او زن من نیست زیرا اصلا شکل سابق را ندارد. ابروهایش را تراشیده و چون مدادابرو را پاک کرده بى‏ابرو مى‏شود.از صورتش بوى نامطبوعى به مشام من مى‏رسدزیرا کرمى که براى چین و چروک به صورتش مى‏مالد بوى کافور مى‏دهد و مرا به‏یاد قبرستان مى‏اندازد.کاش کار به همین جا ختم مى‏شد،ولى این تازه مقدمه کاراست.چند دقیقه‏اى در اتاق راه مى‏رود و جمع و جور مى‏کند آنگاه کلفت‏خانه راصدا مى‏کند و مى‏گوید کیسه‏ها را بیاور.کلفت‏با چهار کیسه متقالى بالا مى‏آید. خانم روى تخت مى‏خوابد و کلفت کیسه‏ها را به دست و پاى او مى‏کند و بیخ آن را بانخ مى‏بندد.چون ناخنهاى دست و پایش مانیکور شده و دراز است،براى اینکه به‏لحاف نگیرد و چندشش نشود و احیانا نشکند دست و پاى خود را در کیسه مى‏کندو به همین ترتیب مى‏خوابد».

آرى این است زنى که بر اثر به اصطلاح بى‏حجابى‏«آزاد»شده به صورت نیروى‏فعال اقتصادى و اجتماعى و فرهنگى درآمده است!آنکه اسلام نمى‏خواهد این است‏که زن به صورت چنین موجود مهملى درآید که کارش فقط استهلاک ثروت و فاسدکردن اخلاق اجتماع و خراب کردن بنیان خانواده باشد.اسلام با فعالیت واقعى‏اجتماعى و اقتصادى و فرهنگى هرگز مخالف نیست.متون اسلام و تاریخ اسلام گواه‏این مطلب است.

در اوضاع و احوال تجدد مآبى بى‏منطق حاضر جز در دهات و در میان افرادسخت متدین که اصول اسلامى را رعایت مى‏کنند زنى پیدا نمى‏کنید که نیروى او واقعاصرف فعالیتهاى مفید اجتماعى یا فرهنگى یا اقتصادى بشود.

آرى یک نوع فعالیت اقتصادى رایج‏شده است که باید آن را ثمره بى‏حجابى‏دانست و آن این است که بنکدار به جاى اینکه بکوشد جنس بهتر و مرغوبتر براى‏مشتریان خود تهیه کند،یک مانکن را به عنوان فروشنده مى‏آورد،نیروى زنانگى وسرمایه عصمت و عفاف او را استخدام مى‏کند و وسیله پول درآوردن و خالى کردن‏جیبها قرار مى‏دهد.یک فروشنده باید کالا را همان طورى که هست‏به مشترى ارائه‏دهد ولى یک دختر خوشگل فروشنده با ادا و اطوار و ژستهاى زنانه و در معرض‏قرار دادن جاذبه جنسى خود مشترى را جلب مى‏کند.بسیارى از افراد که اصلا مشترى‏نیستند براى اینکه چند دقیقه با او حرف بزنند یک چیزى هم مى‏خرند.

آیا این فعالیت اجتماعى است؟آیا این تجارت است‏یا کلاهبردارى و رذالت؟

مى‏گویند زن را توى کیسه سیاه نپیچید.

ما نمى‏گوییم زن خود را در کیسه سیاه بپیچید ولى آیا باید طورى لباس بپوشد ودر اجتماع عمومى ظاهر شود که برجستگى پستانهایش را هم به مردان شهوتران وچشم چران نشان بدهد و از آن طور که هست‏بهتر و جاذبتر براى آنها جلوه دهد؟ازوسائل مصنوعى در زیر لباس استفاده کند تا چاقى و زیبایى مصنوعى را هم براى‏فریفتن و دل ربودن مردان بیگانه به مدد بگیرد؟این مدها و لباسهاى تحریک‏آمیز براى‏چه به وجود آمده است؟آیا براى این است که بانوان آن لباسها را براى همسرانشان‏بپوشند؟!این کفشهاى پاشنه بلند براى چیست؟جز براى این است که حرکات‏ماهیچه‏هاى کفل را به دیگران نشان دهد؟آیا لباسهایى که نازک‏کارى‏ها وبرجستگیهاى بدن را نشان مى‏دهد جز براى تهییج مردان و براى صیادى است؟عملاغالب خانمهایى که از این نوع کفشها و لباسها و آرایشها استفاده مى‏کنند تنها مردى راکه در نظر نمى‏گیرند شوهران خودشان است.

زن مى‏تواند در میان زنان و در میان محارم خود از هر نوع لباس و آرایشى‏استفاده کند اما متاسفانه تقلید از زنان غربى براى هدف و منظور دیگرى است.

غریزه خودآرایى و شکارچى‏گرى در زن غریزه عجیبى است.واى اگر مردان هم‏به آن دامن بزنند و مدسازان و طراحان نواقص کار آنان را برطرف کنند و مصلحین‏اجتماع!هم تشویق کنند.

اگر دختران در اجتماعات عمومى لباس ساده بپوشند،کفش ساده به پا کنند،باچادر یا با پالتو و روسرى کامل به مدرسه و دانشگاه بروند،آیا در چنین شرایطى بهتر درس مى‏خوانند یا با وضعى که مشاهده مى‏کنیم؟اصولا اگر التذاذهاى جنسى ومنظورهاى شهوانى در کار نیست چه اصرارى است که بیرون رفتن زن به این شکل‏باشد؟چرا اصرار مى‏ورزند که دبیرستانهاى مختلط به وجود آورند؟

من شنیده‏ام در پاکستان معمول بوده است-نمى‏دانم الآن هم معمول هست‏یا نه‏که در کلاسهاى دانشگاه بخش پسران و دختران به وسیله پرده‏اى از یکدیگر جدا باشدو فقط استادى که پشت تریبون قرار مى‏گیرد مشرف بر هر دو باشد.آیا بدین طریق‏درس خواندن چه اشکالى دارد؟

افزایش التهابها

یک ایراد دیگر که بر حجاب گرفته‏اند این است که ایجاد حریم میان زن و مرد براشتیاقها و التهابها مى‏افزاید و طبق اصل‏«الانسان حریص على ما منع منه‏»حرص و ولع‏نسبت‏به اعمال جنسى را در زن و مرد بیشتر مى‏کند.به علاوه،سرکوب کردن غرایزموجب انواع اختلالهاى روانى و بیماریهاى روحى مى‏گردد.

در روانشناسى جدید و مخصوصا در مکتب روانکاوى فروید روى محرومیتها وناکامیها بسیار تکیه شده است.فروید مى‏گوید ناکامیها معلول قیود اجتماعى است،وپیشنهاد مى‏کند که تا ممکن است‏باید غریزه را آزاد گذاشت تا ناکامى و عوارض ناشى‏از آن پیش نیاید.

برتراند راسل در صفحه‏69 و 70(ترجمه فارسى)کتاب جهانى که من مى‏شناسم‏مى‏گوید:

«اثر معمولى تحریم،عبارت از تحریک حس کنجکاوى عمومى است.و این تاثیر،هم در مورد ادبیات مستهجن و هم در موارد دیگر مصداق پیدا مى‏کند...اکنون براى‏اثر تحریم مثالى مى‏زنم:فیلسوف یونانى‏«امپدکل‏»جویدن برگهاى شجرة الغار راخیلى شرم‏آور و زشت مى‏پنداشت.او همیشه جزع و فزع مى‏کرد از اینکه باید ده هزار سال به علت جویدن برگ درخت غار در ظلمات خارجى(دوزخ)به سر برد. هیچ وقت مرا از جویدن برگ غار نهى نکرده‏اند و من هم تاکنون برگ چنین درختى‏را نجویده‏ام ولى به‏«امپدکل‏»تلقین شده بود که نباید این کار را بکند و او هم برگ‏درخت غار را جوید.»

سپس در جواب این سؤال که‏«آیا شما عقیده دارید انتشار موضوعهاى منافى‏عفت علاقه مردم را به آنها زیاد نمى‏کند؟»جواب مى‏دهد:

«علاقه مردم نسبت‏بدانها نقصان مى‏یابد.فرض کنید چاپ و انتشارکارت پستال‏هاى منافى عفت مجاز و آزاد گردد.اگر چنین چیزى بشود این اوراق‏براى مدت یک سال یا دو سال مورد استقبال واقع شده سپس مردم از آن خسته‏مى‏شوند و دیگر کسى حتى به آنها نگاه هم نخواهد کرد.»

پاسخ این ایراد این است که درست است که ناکامى،بالخصوص ناکامى جنسى،عوارض وخیم و ناگوارى دارد و مبارزه با اقتضاى غرایز در حدودى که مورد نیازطبیعت است غلط است،ولى برداشتن قیود اجتماعى مشکل را حل نمى‏کند بلکه بر آن‏مى‏افزاید.

در مورد غریزه جنسى و برخى غرایز دیگر برداشتن قیود،عشق به مفهوم واقعى‏را مى‏میراند ولى طبیعت را هرزه و بى‏بند و بار مى‏کند.در این مورد هر چه عرضه‏بیشتر گردد هوس و میل به تنوع افزایش مى‏یابد.

اینکه راسل مى‏گوید:«اگر پخش عکسهاى منافى عفت مجاز بشود پس از مدتى‏مردم خسته خواهند شد و نگاه نخواهند کرد»درباره یک عکس بالخصوص و یک‏نوع بى‏عفتى بالخصوص صادق است،ولى در مورد مطلق بى‏عفتى‏ها صادق نیست‏یعنى از یک نوع خاص بى‏عفتى خستگى پیدا مى‏شود ولى نه بدین معنى که تمایل به‏عفاف جانشین آن شود بلکه بدین معنى که آتش و عطش روحى زبانه مى‏کشد و نوعى‏دیگر را تقاضا مى‏کند;و این تقاضاها هرگز تمام شدنى نیست.

خود راسل در کتاب زناشویى و اخلاق اعتراف مى‏کند که عطش روحى در مسائل‏جنسى غیر از حرارت جسمى است.آنچه با ارضاء تسکین مى‏یابد حرارت جسمى است نه عطش روحى.

بدین نکته باید توجه کرد که آزادى در مسائل جنسى سبب شعله‏ور شدن شهوات‏به صورت حرص و آز مى‏گردد،از نوع حرص و آزهایى که در صاحبان حرمسراهاى‏رومى و ایرانى و عرب سراغ داریم.ولى ممنوعیت و حریم،نیروى عشق و تغزل وتخیل را به صورت یک احساس عالى و رقیق و لطیف و انسانى تحریک مى‏کند و رشدمى‏دهد و تنها در این هنگام است که مبدا و منشا خلق هنرها و ابداعها و فلسفه هامى‏گردد.

میان آنچه‏«عشق‏»نامیده مى‏شود و به قول ابن سینا«عشق عفیف‏»و آنچه به‏صورت هوس و حرص و آز و حس تملک درمى‏آید-با اینکه هر دو روحى وپایان ناپذیر است-تفاوت بسیار است. عشق،عمیق و متمرکز کننده نیروها ویگانه‏پرست است و اما هوس،سطحى و پخش کننده نیرو و متمایل به تنوع وهرزه صفت است.

حاجتهاى طبیعى بر دو قسم است.یک نوع حاجتهاى محدود و سطحى است; مثل خوردن، خوابیدن.در این نوع از حاجتها همینکه ظرفیت غریزه اشباع و حاجت‏جسمانى مرتفع گردد، رغبت انسان هم از بین مى‏رود و حتى ممکن است‏به تنفر وانزجار مبدل گردد.ولى یک نوع دیگر از نیازهاى طبیعى،عمیق و دریا صفت وهیجان پذیر است مانند پول پرستى و جاه طلبى.

غریزه جنسى داراى دو جنبه است.از نظر حرارت جسمى از نوع اول است ولى‏از نظر تمایل روحى دو جنس به یکدیگر چنین نیست.براى روشن شدن،مقایسه‏اى به‏عمل مى‏آوریم:

هر جامعه‏اى از لحاظ خوراک یک مقدار معین تقاضا دارد;یعنى اگر کشورى مثلابیست میلیون جمعیت داشته باشد مصرف خوراکى آنها معین است که کمتر از آن نبایدباشد و زیادتر هم اگر باشد نمى‏توانند مصرف کنند.فرضا اگر گندم زیاد داشته باشند به‏دریا مى‏ریزند. درباره این جامعه اگر بپرسیم مصرف خوراک آن در سال چقدر است،جواب مقدار مشخصى خواهد بود.ولى اگر درباره یک جامعه بپرسیم که از نظر علاقه‏افراد به پول چقدر احتیاج به ثروت هست؟یعنى چقدر پول لازم دارد تا حس‏پول پرستى همه افراد آن را اشباع کند به طورى که اگر باز هم بخواهیم به آنها پول‏بدهیم بگویند دیگر سیر شده‏ایم،میل نداریم و نمى‏توانیم بگیریم،جواب این است که این خواست‏حدى نخواهد داشت.

علم دوستى هم همین حالت را دارد.در حدیثى از پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم آمده است: «منهومان لا یشبعان طالب علم و طالب مال‏»یعنى دو گرسنه هرگز سیر نمى‏شوند:یکى‏جوینده علم و دیگر طالب ثروت،هر چه بیشتر به آنها داده شود اشتهاشان تیزترمى‏گردد.

جاه طلبى بشر هم از همین قبیل است.ظرفیت‏بشر از نظر جاه طلبى پایان ناپذیراست.هر فردى هر مقام اجتماعى و هر پست عالى را که به دست آورد باز هم طالب‏مقام بالاتر است;و اساسا هر جا که پاى حس تملک به میان بیاید از پایان پذیرى‏خبرى نیست.

غریزه جنسى دو جنبه دارد:جنبه جسمانى و جنبه روحى.از جنبه جسمى‏محدود است.از این نظر یک زن یا دو زن براى اشباع مرد کافى است،ولى از نظرتنوع طلبى و عطش روحى‏اى که در این ناحیه ممکن است‏به وجود آید شکل دیگرى‏دارد.

قبلا اشاره کردیم که حالت روحى مربوط به این موضوع دو نوع است:یکى آن‏است که به اصطلاح‏«عشق‏»نامیده مى‏شود و همان چیزى است که در میان فلاسفه ومخصوصا فلاسفه الهى مطرح است که آیا ریشه و هدف عشق واقعى،جسمى و جنسى‏است و یا ریشه و هدف دیگرى دارد که صد در صد روحى است و یا شق سومى در کاراست و آن اینکه از لحاظ ریشه جنسى است ولى بعد حالت معنوى پیدا مى‏کند ومتوجه هدفهاى غیر جنسى مى‏گردد؟

این عطش روحى فعلا محل بحث ما نیست.این نوع از عطش همیشه جنبه فردى‏و شخصى دارد یعنى به موضوع خاص و شخص خاص تعلق مى‏گیرد و رابطه او را باغیر او قطع مى‏کند. این نوع از عطش در زمینه محدودیتها و محرومیتها به وجودمى‏آید.

نوع دیگر عطش روحى آن است که به صورت حرص و آز درمى‏آید که از شؤون‏حس تملک است و یا آمیخته‏اى است از دو غریزه پایان ناپذیر:شهوت جنسى و حس‏تملک.آن همان است که در صاحبان حرمسراهاى قدیم و در اغلب پولداران وغیر پولداران عصر ما وجود دارد.این نوع از عطش تمایل به تنوع دارد.از یکى سیرمى‏شود و متوجه دیگرى مى‏گردد.در عین اینکه دهها نفر در اختیار دارد در بند دهها نفر دیگر است و همین نوع از عطش است که در زمینه بى‏بند و بارى‏ها و معاشرتهاى به‏اصطلاح آزاد به وجود مى‏آید.این نوع از عطش است که‏«هوس‏»نامیده مى‏شود.

همان طور که در گذشته گفتیم عشق،عمیق و متمرکز کننده نیروها و تقویت کننده‏نیروى تخیل و یگانه پرست است و اما هوس،سطحى و پخش کننده نیروها و متمایل‏به تنوع و تفنن و هرزه صفت است.

این نوع از عطش که‏«هوس‏»نامیده مى‏شود ارضاء شدنى نیست.اگر مردى دراین مجرا بیفتد، فرضا حرمسرایى نظیر حرمسراى هارون الرشید و خسرو پرویز داشته‏باشد پر از زیبارویان که سالى یک بار به هر یک نوبت نرسد،باز اگر بشنود که دراقصى نقاط جهان یک زیباروى دیگر هست،طالب آن خواهد شد.نمى‏گوید بس است‏دیگر سیر شده‏ام.حالت جهنم را دارد که هر چه به آن داده شود باز هم به دنبال زیادتراست.خدا در قرآن مى‏فرماید: یوم نقول لجهنم هل امتلات و تقول هل من مزید (1) (به‏جهنم مى‏گوییم پر شدى؟سیر شدى؟مى‏گوید آیا باز هم هست؟)چشم هرگز از دیدن‏زیبارویان سیر نمى‏شود و دل هم به دنبال چشم مى‏رود.به قول شاعر:

دل برود چشم چو مایل بود دست نظر رشته‏کش دل بود

در این گونه حالات،سیر کردن و ارضاء از راه فراوانى امکان ندارد و اگر کسى‏بخواهد از این راه وارد شود درست مثل آن است که بخواهد آتش را با هیزم سیر کند.

به طور کلى در طبیعت انسانى از نظر خواسته‏هاى روحى محدودیت در کارنیست.انسان روحا طالب بى‏نهایت آفریده شده است.وقتى هم که خواسته‏هاى‏روحى در مسیر مادیات قرار گرفت‏به هیچ حدى متوقف نمى‏شود،رسیدن به هرمرحله‏اى میل و طلب مرحله دیگر را در او به وجود مى‏آورد.

اشتباه کرده‏اند کسانى که طغیان نفس اماره و احساسات شهوانى را تنها معلول‏محرومیتها و عقده‏هاى ناشى از محرومیتها دانسته‏اند.همان طور که محرومیتها سبب‏طغیان و شعله‏ور شدن شهوات مى‏گردد،پیروى و اطاعت و تسلیم مطلق نیز سبب‏طغیان و شعله‏ور شدن آتش شهوات مى‏گردد.امثال فروید آن طرف سکه را خوانده‏اندو از این طرف سکه غافل مانده‏اند.

ناصحان و عارفان ما کاملا بدین نکته پى‏برده بودند.در ادبیات فارسى و عربى زیاد بدین نکته اشاره شده است.

سعدى مى‏گوید:

فرشته خوى شود آدمى ز کم خوردن و گر خورد چو بهائم بیفتد او چو جماد مراد هر که برآرى مطیع امر تو گشت خلاف نفس که فرمان دهد چو یافت مراد

بوصیرى مصرى در قصیده معروف‏«برده‏»که از شاهکارهاى ادبیات اسلامى‏است و در مدح رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم است و ضمنا پند و اندرزهایى هم دارد مى‏گوید:

النفس کالطفل ان تهمله شب على حب الرضاع و ان تفطمه ینفطم

یعنى نفس همچون طفلى است که به پستان علاقه‏مند است.اگر او را به حال خودبگذارى با همین میل باقى مى‏ماند و روز به روز ریشه‏دارتر مى‏شود و اگر او را از شیربگیرى به ترک پستان خو مى‏گیرد.دیگرى مى‏گوید:

النفس راغبة اذا رغبتها و اذا ترد الى قلیل تقنع

یعنى هر چه موجبات رغبت نفس را فراهم کنى بر رغبت مى‏افزاید ولى اگر او را به کم‏عادت دهى قناعت پیشه مى‏کند.

اشتباه فروید و امثال او در این است که پنداشته‏اند تنها راه آرام کردن غرایزارضاء و اشباع بى حد و حصر آنهاست.اینها فقط متوجه محدودیتها و ممنوعیتها وعواقب سوء آنها شده‏اند و مدعى هستند که قید و ممنوعیت،غریزه را عاصى ومنحرف و سرکش و ناآرام مى‏سازد. طرحشان این است که براى ایجاد آرامش این‏غریزه باید به آن آزادى مطلق داد،آنهم بدین معنى که به زن اجازه هر جلوه‏گرى و به‏مرد اجازه هر تماسى داده شود.

اینها چون یک طرف قضیه را خوانده‏اند توجه نکرده‏اند که همان طور که‏محدودیت و ممنوعیت،غریزه را سرکوب و تولید عقده مى‏کند،رها کردن و تسلیم‏شدن و در معرض تحریکات و تهییجات درآوردن آن را دیوانه مى‏سازد،و چون این‏امکان وجود ندارد که هر خواسته‏اى براى هر فردى برآورده شود،بلکه امکان نداردهمه خواسته‏هاى بى‏پایان یک فرد برآورده شود،غریزه بدتر سرکوب مى‏شود و عقده‏روحى به وجود مى‏آید.

به عقیده ما براى آرامش غریزه دو چیز لازم است:یکى ارضاء غریزه در حد حاجت طبیعى،و دیگر جلوگیرى از تهییج و تحریک آن.

انسان از لحاظ حوائج طبیعى مانند چاه نفت است که تراکم و تجمع گازهاى‏داخلى آن خطر انفجار را به وجود مى‏آورد.در این صورت باید گاز آن را خارج کرد وبه آتش داد ولى این آتش را هرگز با طعمه زیاد نمى‏توان سیر کرد.

اینکه اجتماع به وسائل مختلف سمعى و بصرى و لمسى موجبات هیجان غریزه‏را فراهم کند و آنگاه بخواهد با ارضاء،غریزه دیوانه شده را آرام کند میسر نخواهد شد. هرگز بدین وسیله نمى‏توان آرامش و رضایت ایجاد کرد،بلکه بر اضطراب و تلاطم ونارضایى غریزه با هزاران عوارض روانى و جنایات ناشى از آن افزوده مى‏شود.

تحریک و تهییج‏بى‏حساب غریزه جنسى عوارض وخیم دیگرى نظیر بلوغهاى‏زودرس و پیرى و فرسودگى نیز دارد.

از اینجا معلوم مى‏شود که عارفان و نکته سنجان ما که مى‏گویند:

مراد هر که بر آرى مطیع نفس تو گشت خلاف نفس که فرمان دهد چو یافت مراد

با روشن بینى و روشن ضمیرى عارفانه خود به نکاتى برخورد کرده‏اند که این آقایان‏روانشناس روانکاو که در عصر علوم نامشان جهان را پر کرده متوجه نشده‏اند.

اما اینکه مى‏گویند:«الانسان حریص على ما منع منه‏»مطلب صحیحى است ولى‏نیازمند به توضیح است.انسان به چیزى حرص مى‏ورزد که هم از آن ممنوع شود و هم‏به سوى آن تحریک شود;به اصطلاح تمناى چیزى را در وجود شخصى بیدار کنند وآنگاه او را ممنوع سازند.اما اگر امرى اصلا عرضه نشود یا کمتر عرضه شود،حرص وولع هم نسبت‏بدان کمتر خواهد بود.

فروید که طرفدار سرسخت آزادى غریزه جنسى بود،خود متوجه شد که خطارفته است،لذا پیشنهاد کرد که باید آن را از راه خاص خودش به مسیر دیگرى منحرف‏کرد و به مسائل علمى و هنرى نظیر نقاشى و غیره منعطف ساخت و به اصطلاح‏طرفدار تصعید شد;زیرا تجربه و آمار نشان داده بود که با برداشتن قیود اجتماعى،بیماریها و عوارض روانى ناشى از غریزه جنسى بیشتر شده است.من نمى‏دانم آقاى‏فروید که طرفدار تصعید است از چه راه آن را پیشنهاد مى‏کند.آیا جز از طریق محدودکردن است؟

در گذشته افراد بى‏خبر به دانشجویان بى‏خبرتر از خود مى‏گفتند انحراف جنسى، یعنى هم جنس بازى،فقط در میان شرقیها رایج است و علتش هم دسترسى نداشتن به‏زن بر اثر قیود زیاد و حجاب است.اما طولى نکشید که معلوم شد رواج این عمل‏زشت در میان اروپاییها صد درجه بیشتر از شرقیهاست.

ما انکار نمى‏کنیم که دسترسى نداشتن به زن موجب انحراف مى‏شود و بایدشرایط ازدواج قانونى را سهل کرد،ولى بدون شک آن مقدار که تبرج و خودنمایى زن‏در اجتماع و معاشرتهاى آزاد سبب انحراف جنسى مى‏شود به مراتب بیشتر از آن است‏که محرومیت و دست نارسى سبب مى‏گردد.

اگر در مشرق زمین محرومیتها باعث انحراف جنسى و همجنس بازى شده است،در اروپا شهوترانیهاى زیاد باعث این انحراف گشته است،تا آنجا که در بعضى کشورها-همان طور که در روزنامه‏هاى خبرى خواندیم-رسمى و قانونى شد،و گفته شد چون‏ملت انگلستان عملا این کار را پذیرفته است قوه مقننه باید از ملت پیروى کند،یعنى‏نوعى رفراندم قهرى صورت گرفته است.بالاتر اینکه در مجله‏اى خواندم در بعضى‏کشورهاى اروپایى پسرها رسما با یکدیگر ازدواج مى‏کنند.

در شرق هم محرومین آن قدر سبب رواج انحراف جنسى نبودند که صاحبان‏حرمسراها بودند،و به اصطلاح اعراب این انحراف از«بلاط‏»ملوک و سلاطین آغازشده است.

پى‏نوشت:

عقول دارد;وچون در آن بخش به تفصیل بحث کردیم در این بخش تکرار نمى‏کنیم (ادامه مطلب...

نویسنده : ابوالفضل رضائی

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خانه
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها :: 
1672


:: بازدید امروز :: 
0


:: بازدید دیروز :: 
1


:: پیوندهای روزانه::

:: درباره خودم ::


:: اوقات شرعی ::

:: لینک به وبلاگ :: 

اجتماعی

:: اشتراک در خبرنامه ::